مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیتو اینجا همه در حـبس ابد تبعـیـدند سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چـشــم هـای نـگــران آیــنـۀ تــردیــدنـد نـشـد از سـایـۀ خود هم بگـریزند دمی هرچه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود هـمه از دیـدن تـنـهـایی خـود تـرسـیدند غـرق دریـای تو بـودنـد ولی ماهیوار بـاز هم نـام و نـشان تو ز هم پـرسیدند در پی دوست همه جای جهان را گشتند کس نـدیـدند در آئـیـنه به خود خـندیدند سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است فـصلها را همه با فـاصلهات سنجـیدند تو بـیـایی، هـمۀ ثـانـیـههـا، سـاعـتهـا از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند |